بهدادبهداد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

در انتظار بهترین داده خدااااااااااااااااااااا

ني ني قوي من

1391/6/16 12:49
نویسنده : لیلا
593 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ني ني قشنگم .

ازت ممنونم كه اينقدر قوي هستي و دل مامان و بابا رو شااااااااااد كردي.

ديروز صبح ساعت 7 با دايي رضا اومديم تهران و ساعت 12 مطب بودم . اگه بدوني تا برسم مطب چقدر نگران بودم . رسيدم به مطب رفتم پيش منشي گفتم من ساعت 5/2 نوبت دارم ولي اگه مي شه من از شمال مي ام زودتر پذيرش بشم .

نشستم با يك خانومي شروع به صحبت كردم كه زمان بگذره گفتم حداقل 2 ساعت كمترين زمان معطلي منه چه بهتر كه با حرف زدن از استرستم كم كنم .

هنوز 20 دقيقه نشد كه از داخل اتاق دكتر صدا كردند خانم زابلي خانم زابلي ....

با تعجب نگاه كردم و دويدم داخل

رفتم روي تخت سونوگرافي نشستم قلبم داشت در مي اومد

دكتر تا از يك اتاق ديگه بياد پيشم من 10 دقيقه طول كشيد

فقط به صفحه تلويزيون دستگاه سونو نگاه مي كردم و دعا مي كردم كه صحيح و سالم خودت و نشون بدي .

دكتر اومد تو و گفتم سلاااااااام اونم گفت سلام به دختر گلم .

نشست كنارم گفت ببينم امروز واسه دخترم خوش خبر هستم ؟

من هم گفتم خدا بايد به من رحم كنه .

شروع كرد به نگاه كردن به صفحه مانيتور خدايا چرا دكتر حرف نمي زنه با دقت نگاه كرد بعدش گفت اندازه رحم 80 يك ساك حاملگي به اندازه 10 ميليمتر و ضربان قلب منظم . مباركت باشه دختر گلم .

اشك تو چشااااااااام جمع شده بود ولي خودم و كنترل كردم

فقط گفتم دكتر ازتون ممنونم

خيلي ممنونم

دست شما درد نكنه واقعا ممنونم

اومدم بيرون اينقدر خوشحاااااااااااال بودم

آآآآآآآآآآآآااافرين ني ني قوي من

به هر حال اومدم بيرون و شروع كردم به زنگ زدن به مامان بزرگ و عمه مهربونت كه بهشون بگم حالت خوبه .

به دوستان ني ني سايتيم اس ام اس دادم و اونا هم به من تبريك مي گفتند .

خدايااااااااااااااا شكرت.

خيلي ازت ممنونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)