بابا و مامان خوشحااااااااااااااااااال
سلام به ني ني ناز و قشنگم.
سه شنبه 10 مرداد بابايي رفت آزمايش داد بعد از 2 ماه رژيم سخت و جواب آزمايشش به نظر خوب مي اومد.
چهارشنبه هم رفتيم پيش پاكروش و ساعت 12 رفتيم تووووو .
من و بابايي اينقدر استرس داشتيم تا دكتر بياد پيشمون هي به همديگه دلداري مي داديم و مي گفتيم الان دكتر بياد چي قراره بگه.
پاكي اومد و آزمايش بابايي و نگاه كرد و يه لبخند به بابايي با اراده ات زد و گفت مشكل كبدتون كاملا برطرف شده . ايشالله مهرماه تشريف بياريد تا اون موقع قاعدتا بايد باردار بشيد .
مي دوني يعني چي ؟
يعني اينكه تو چند ماه آينده قراره به اميد خداااا مياي پيشمون .
اگه خدا بخواد ديگه اين جدايي و انتظار داره تمووووووووووم مي شه .
اگه بدوني ماماني چه بغضي كرده بود الان هم كه دارم مي نويسم چشام پر اشكه از خوشحالي اينكه مي تونم از اين ماه منتظرت باشم عزيز دلم .
خدايا شكرت .
راضي ام به رضاي خدااااااااااااا .
ني ني ناااازم مي خوام يه رازي و بهت بگم ما به هيچ كس نگفتيم كه دكتر به ما اجازه داده فقط گفتيم مشكل بابايي خوب شده .
اگه بياي نمي خواييم تا 3 ماه به كسي بگيم حتي به 2 مامان بزرگ ها .
اينجوري بهتره و من و بابايي هم راضي هستيم .
اين يه رازه بين من و شما و بابا حسين . به كسي نگيااااااااا
مي بوسمت با تمام وجودم.....